یادم باشد و یادت نرودکه اینها هستند
یادم باشد و یادت نرود که ما برای یکبار ایستادن، هزار بار افتادیم
خواهرم برای ایستادن تو افتادند اکنون چگونه ایستاده ای؟!
خواهرم میدانی با خودنماییهای خود پا روی خون چه کسانی میگذاری؟ انصاف کن دلت می آید؟
از شهدا نازنین تر ؟ مخلص تر؟ باصفاتر؟ مهربان تر؟ پا روی خون اینان می گذاری؟!
پا روی دل داغدیده و دردمند مادر شهید می گذاری؟ پا روی دل حسرت کشیده فرزند شهید؟ به بهای رفاه امروز تو دلش خون و چاک چاک است، جگرگوشه اش تکه تکه شده. به بهای امنیتت، بی پدر شده است.
خواهرم میدانی با خودنماییهای خود، اسید بر ریه های از بین رفته جانباز شیمیایی میریزی؟ نمک بر تاولهای خونی و زخمیش می پاشی؟ ویلچرش را میکشی و بر زمینش میکوبی؟ ترکشهایش را داغ میکنی و آتشش میزنی؟
واحد فرهنگی مجمع محبان باب الحوائج حضرت ابوالفضل(ع) شهرستان بهشهر
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 11:26 توسط محمدرضا ابراهيمي
|